علوم اجتماعی
مریم آزادی؛ غلامرضا آذری؛ مریم ایرجی
چکیده
کنش فریبکاری اجتماعی با خدشه به اعتماد میان فردی، ارتباطات سالم اجتماعی را در سطوح مختلف تهدید میکند. در این مقاله با اتخاذ رویکرد کاربردی، عامل فریب در یک فضای گفتمانی از منظر جامعهشناسی زبان بهعنوان یک موضوع بینرشتهای مورد تحلیل قرارداده شد، چرا که تحلیل پدیدهها از نگاه میانرشتهای امکان فهم شرایط و حل بهتر مسائل ...
بیشتر
کنش فریبکاری اجتماعی با خدشه به اعتماد میان فردی، ارتباطات سالم اجتماعی را در سطوح مختلف تهدید میکند. در این مقاله با اتخاذ رویکرد کاربردی، عامل فریب در یک فضای گفتمانی از منظر جامعهشناسی زبان بهعنوان یک موضوع بینرشتهای مورد تحلیل قرارداده شد، چرا که تحلیل پدیدهها از نگاه میانرشتهای امکان فهم شرایط و حل بهتر مسائل را فراهم میکند. بررسی انجامشده در یک بستر اجتماعی در سطح دو دبیرستان دخترانۀ متوسطۀ دوم شهر تهران، از منظر نظریۀ فریبکاری میانفردی بولرو بورگون در راستای نیل به دو هدف اصلی مقاله، یعنی یافتن دلایل فریبکاری تحصیلی و نقش عوامل مؤثر در شکلگیری گفتمان فریب و یافتن راههای برونرفت آن، انجام شده است.233 نفر از دانشآموزان 15 تا 17 سال، که تجربۀ قرار گرفتن در موقعیت فریب را داشتند، انتخاب شدند. نمونههای معرف، ویژگیهای مشابهی چون جنس، شغل، مقطعتحصیلی و منطقۀ خاص سکونت دارند. ابزار پژوهش، پرسشنامهای 30 سؤالی محققساخته حول محور فریبکاری تحصیلی است که توسط سه تن از اساتید هیئت علمی براساس مقیاس هفتدرجهای لیکرت و پرسشنامۀ فریبکاری تحصیلی فارنسه و همکاران (2011) ایجاد و اعتبارسنجی شده است. تحلیل دادهها بااستفاده از نرمافزار آماری SPSS صورت گرفته است. حوزۀ واکاوی مقاله به کلاسهای آنلاین، ارائۀ تکالیف و امتحانات توجه دارد. ابزار پژوهش دو مقیاس وظیفهشناسیـاخلاق تحصیلی و فریبکاری تحصیلی در فضای مجازی است. تحلیل نتایج آزمون براساس شاخص همبستگی پیرسون نشانمیدهد که بین وظیفهشناسی و اخلاق تحصیلی با فریبکاریتحصیلی ارتباط منفی معناداری وجود دارد. با توجه به این نتیجه به نظر میرسد تلاشهای مداخلهای و آموزشی برای افزایش تعهد اخلاقی فراگیران در کاهش رفتارهای فریبکارانه آنها اثربخش است. این یافتهها اطلاعات ارزشمندی برای دستاندرکاران آموزشی که هدفشان کاهش فریبکاری در محیطهای علمی است، فراهممیآورد و تلویحات مهمی جهت آموزش اخلاقی فراگیران دربردارد.
جامعهشناسی
محمدرضا کلاهی
چکیده
در روایتهای رایج، اولاً انقلاب ایران ناشی از غلبه بخش سنتی-مذهبی جامعه بر بخش مدرن آن بود. ثانیاً همین بخش سنتی-مذهبی بود که پس از انقلاب قدرت را به دست گرفت و مسلط شد. این مقاله میخواهد این هر دو نکته را به چالش بکشد. از منظر این مقاله اولاً بخش سنتی-مذهبی ایران پیشاانقلابی خود دو بخش غیرسیاسی و سیاسی داشت. گفتمان «اسلام سیاسی»، ...
بیشتر
در روایتهای رایج، اولاً انقلاب ایران ناشی از غلبه بخش سنتی-مذهبی جامعه بر بخش مدرن آن بود. ثانیاً همین بخش سنتی-مذهبی بود که پس از انقلاب قدرت را به دست گرفت و مسلط شد. این مقاله میخواهد این هر دو نکته را به چالش بکشد. از منظر این مقاله اولاً بخش سنتی-مذهبی ایران پیشاانقلابی خود دو بخش غیرسیاسی و سیاسی داشت. گفتمان «اسلام سیاسی»، متفاوت بود از گفتمان سنتی و محافظهکاری که در میان بخشهای بزرگی از جمعیت مذهبی جامعه ایران حاکمیت داشت. اما نکتهدوم، و مهمتر آن است که حتی همین گفتمان اسلام سیاسیِ پیشاانقلاب نیز پس از پیروزی انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی در دهه شصت، به همان شکلِ پیشاانقلابی خود باقی نماند. در فضای اسلامیِ پساانقلابی در نتیجه همایندی رخداد جنگ و کاریزمای «امام خمینی» گفتمان جدیدی شکل گرفت. این گفتمان که ایدئولوژی مشروعیتبخش به جمهوری اسلامی را در دهه شصت شکل میداد، به ناچار سوژههایی مطیع و محافظهکار میطلبید و نمیتوانست همان گفتمانی باقی بماند که پیش از انقلاب، سوژههای سرکش انقلابی پرورش میداد.
هنر و محیط زیست
محبوبه طاهری؛ عفت السادات افضل طوسی
چکیده
مشیِ هنر معاصر در فتح عنوان هنر بیقاب در هنر مفهومی، بهرهوری از انقلاب فناوری و همکنشی میان مخاطب و اثر هنری، و توجه به مضامین محیطزیستی است. از معاصرترین شکل هنرمحیطیِ موضوعگرای معاصر، اکو آرت است که در پرداختن به بحران زیستمحیطی، آوانگاردی نوین در شیوه بازنمایی هنر ارائه میدهد. از سویی، تخریب محیطزیست ...
بیشتر
مشیِ هنر معاصر در فتح عنوان هنر بیقاب در هنر مفهومی، بهرهوری از انقلاب فناوری و همکنشی میان مخاطب و اثر هنری، و توجه به مضامین محیطزیستی است. از معاصرترین شکل هنرمحیطیِ موضوعگرای معاصر، اکو آرت است که در پرداختن به بحران زیستمحیطی، آوانگاردی نوین در شیوه بازنمایی هنر ارائه میدهد. از سویی، تخریب محیطزیست فضایی مشترک برای بازنمایی تعامل گفتمانهای مختلف دانش ازجمله ابعاد مختلف علم در شناخت این مهم، برای عاملین ایجاد نموده است. از این رو، تبیین تلاقی هنر-علم در هنر محیطزیستی برای درک روابط گفتمانی در هنر معاصر ضرورت انجام این پژوهش است که با مطالعه بازنمایی تعامل گفتمان هنر معاصر با علم در رویکرد انتقادی به بحران محیطزیست با صورتبندی گفتمان در قرائت فوکو از اپیستمه، صورت میپذیرد. مقاله حاضر در تلاش است با فرض سینرژی هنر-علم با عنوان سامان گفتمانی هنر محیطی معاصر در بازنمایی بحران محیطزیستی، صورتبندی گفتمانی اکو آرت مبنیبر علم را مطالعه کند. روش تحقیق اتخاذ شده در تبیین قواعد گفتمان هنر اکو با استناد به شرح اپیستمه در روش دیرینهشناسی در آراء فوکو است که با استناد به منابع کتابخانهای صورت میپذیرد. نتیجه آنکه هنر معاصر محیطزیستی در تعامل با نهادهای علمی با جلوههایی از هنرهای تجربی، تعاملی، مشارکتی، مبتنیبر تحقیقات و روشهای علمی، فضای گفتمان بحران زیستمحیطی را بازتولید میکند و رابطه هنر-علم میتواند بهعنوان نمایی از معرفتشناختی (اپیستمه و صورتبندی دانایی) در دوارن معاصر قلمداد شود.
میان رشتهای
حسن داناییفرد؛ ناهید امراللهی بیوکی؛ سیدحمیدرضا فاطمی عقدا
چکیده
هرمنوتیک انتقادی در علم فلسفه بهطور اعم و در روششناسی علوم انسانی بهطور اخص ریشه دوانده است. این رویکرد از منظر روششناسی، نوعی پژوهش کیفی قلمداد میشود و هدف آن، دستیابی به فهم درونی در بسترهای متنوع (از قبیل زبانی، زمانی، تجربی و...) است. یورگن هابرماس که از متقدمان مکتب فرانکفورت و نماینده این روش محسوب میشود، در سال 1981 یکی ...
بیشتر
هرمنوتیک انتقادی در علم فلسفه بهطور اعم و در روششناسی علوم انسانی بهطور اخص ریشه دوانده است. این رویکرد از منظر روششناسی، نوعی پژوهش کیفی قلمداد میشود و هدف آن، دستیابی به فهم درونی در بسترهای متنوع (از قبیل زبانی، زمانی، تجربی و...) است. یورگن هابرماس که از متقدمان مکتب فرانکفورت و نماینده این روش محسوب میشود، در سال 1981 یکی از بهترین آثار خود را بهنام «نظریه کنش ارتباطی» منتشر و اشکال نمادین تعامل اجتماعی را به نظریه انتقادی فرانکفورت اضافه کرد. بدین نحو، هرمنوتیک انتقادی بهدنبال نمایان ساختن «یک جواب واحد» نیست؛ بلکه در پی به تصویر کشیدن فهم پدیدههای اجتماعی بوده که از طریق گفتمان حاصل میشوند. گفتمان، بهعنوان ابزار کسب داده در هرمنوتیک انتقادی بهکار میرود و بهزعم هابرماس شرط اساسی گفتمان، فراهم ساختن فضایی خالی از هرگونه قدرت است. در این نوع پژوهش کیفی، پژوهشگر با انجام گفتمانهای انفرادی و عمیق با افراد و رونویسی این گفتمانها، پدیده را به متن تبدیل میکند. این متون دادههای پژوهش را شکل میدهند. در ادامه، پژوهشگر به تفسیر شکلِ متنیِ پدیدهها (موضوعات) میپردازد و نتایج حاصل را در تعداد محدودی تم نمایان میسازد که هر یک از این تمها در طبقات محدودی قرار میگیرند. از آنجاییکه مهمترین مزیت هرمنوتیک انتقادی، در بسط و توسعه رویکردهای تفسیری موجود به سمت مطالعه مدیریت است، مقاله حاضر بر آن است تا این رویکرد را به منزله روش پژوهش کیفی در مطالعات سازمان و مدیریت مورد بررسی و کنکاش قرار داده و فرایند و عناصر اساسی آن را باز نمایاند.
سمیه اسمعلیزاده؛ رضامراد صحرایی
چکیده
گفتمان، حاصل مطالعه زبان بهعنوان یک پدیده اجتماعی یا رویکردی جامعهشناختی به آن است و متن، امری است اجتماعی در خلال روابط اجتماعی و نه بیرون و مستقل از آن. بنابراین متن، محصول گفتمان است و برای درک یک متن و تعیین روابط پیوستگی میان جملات، باید دانش اجتماعی و فرهنگی مربوط به «جهان» به صورت پیش فرض وجود داشته باشد. همچنین، ویژگی ...
بیشتر
گفتمان، حاصل مطالعه زبان بهعنوان یک پدیده اجتماعی یا رویکردی جامعهشناختی به آن است و متن، امری است اجتماعی در خلال روابط اجتماعی و نه بیرون و مستقل از آن. بنابراین متن، محصول گفتمان است و برای درک یک متن و تعیین روابط پیوستگی میان جملات، باید دانش اجتماعی و فرهنگی مربوط به «جهان» به صورت پیش فرض وجود داشته باشد. همچنین، ویژگی یک متن خوب، ایجاد تعامل بین نویسنده و خواننده است. این تعامل در متون آموزشی منجر به یادگیری بهتر زبانآموز میشود. در متون خواندنی، علائمی برای ایجاد تعامل بین نویسنده و خواننده وجود دارد که موجب فهم بهتر خواننده از متن پیش روی خود و درک دقیقتر او از متن میشود. استفاده از این علائم تعاملی در متون ضرورتی انکارناپذیر است. برای درک بهتر نقش و اهمیت علائم تعامل مشارکتکنندگان در گفتمان، درک مفاهیمی مانند گفتمان، تحلیل گفتمان، تحلیل متن و مباحث مربوط به آن ضروری است. در این پژوهش، میزان استفاده از این علائم در متون نوشته شده فارسی و انگلیسی توسط نویسندگان فارسیزبان و غیرفارسیزبان را در چارچوب مدل تعاملی (هایلند، 2005) بررسی شده و نحوه تعامل نویسنده و خواننده در سه گروه از مقالات علمی (مقالات فارسیِ فارسیزبانان، مقالات فارسیِ غیرفارسیزبانان، مقالات انگلیسیِ غیرفارسیزبانان) مورد تحلیل قرار گرفته است. این پژوهش هم کمی است و هم کیفی. تجزیه و تحلیل داده های این پژوهش، حاکی از آن است که بیشترین میزان استفاده از علائم تعامل در کل پیکره مربوط به جملات معترضه و کمترین آن مربوط به جملات پرسشی است. همچنین، با توجه به تقسیمبندی این علائم به دو بخش موضعگیری و مشارکتجویی، مقالات هر سه گروه نتایج متفاوتی در هر دو بخش داشتند.
علیرضا آقاحسینی
چکیده
مقاله پیش رو در تلاش است تا با بررسی سه دوره گفتمانی مدرنیته در مغرب زمین روند رو به انحطاط نظریهپردازی را روشن نماید. در این ارتباط، به موج گفتمانی عقلانیت خواهی غرب اشاره خواهد شد، عقلانیتی که ادعا داشت که چراغی از روشنایی فروزان خواهد ساخت که دایره هستی برای همیشه از تاریکی و تاریک اندیشی رهایی یابد. سر برکشیدن گفتمان ارزشگرای ...
بیشتر
مقاله پیش رو در تلاش است تا با بررسی سه دوره گفتمانی مدرنیته در مغرب زمین روند رو به انحطاط نظریهپردازی را روشن نماید. در این ارتباط، به موج گفتمانی عقلانیت خواهی غرب اشاره خواهد شد، عقلانیتی که ادعا داشت که چراغی از روشنایی فروزان خواهد ساخت که دایره هستی برای همیشه از تاریکی و تاریک اندیشی رهایی یابد. سر برکشیدن گفتمان ارزشگرای مارکسیستی در موج دوم مدرنیته از یک سو ظرفیتی فکری در برابر یکه تازیهای عقلانیت شناختی بود و از سوی دیگر با گستره گفتمانی خود حاشیهسازی موج اول را در سر میپروراند. حقیقتاً گفتمان موج دوم ارزشگرا به حساب میآمد، گفتمانی که موجب شد تا با ارائه دستگاههای فکری و متنوع خود سطح نظریهپردازیهای لیبرال نیز نسبت به گذشته کلاسیک خود ارتقاء یابد. تقابلهای دو موج مدرنیته بخصوص آبشخور واحد آن دو از روششناسی اثباتی مورد توجه جدی است. تا آنجا که بحث به روش شناسی واحد دو موج لیبرال و ارزشگرایی مارکسیستی مربوط میشود،روش شناسی پسا تجدد بر نقد بنیادین روش اثباتی برکشیده شده است. ورود به موج سوم مدرنیته آن هم از گذر فلسفه دریدایی روشنگر این حقیقت است که علی رغم اینکه دریدا کلان روایت متافیزیک حضور غرب را شالودهشکنی کرده است لیکن پیامدهای نظری فلسفة او راه را برای روایتهای متنوع میگشاید که به شکل خاصی امکان فعل اخلاقی را در روزگار پسامدرن منتفی مینماید. او با گره زدن فلسفه، زبان شناسی و تا حدودی روان شناسی فضای فکری جهان را برای مطالعات بین رشتهای همانند تجزیه و تحلیل گفتمان و تجزیه و تحلیل روانی گشوده است. فهم این دستاوردهای بشری از دو جهت اهمیت دارند: اول اینکه این مطالعات یک دوره کامل اندیشه و فلسفه سیاسی غرب است و دوم اینکه افول اندیشة سیاسی غرب به وضوح خود را در پردازشهای نظری متفکران موج سوم نشان میدهد. در جمع، پرداختن به سیر نزولی فلسفه سیاسی غرب باید بتواند بسترها را برای پیگیری روندهای بومی فلسفه اسلامی باز نماید. از یک نقطه نظر عمده این مهم میتواند از دریچة فهم بحران در ساحت اخلاقی تمدن غرب انجام شود.